غزل شمارهٔ 815
1. ز بس که معنی مکتوب عشق پیچش داشت
2. زبان خامهٔ ما هر چه گفت لغزش داشت
3. سحاب مزرعهٔ رنگ ما و من دیدم
4. نهسن بود نهمینا، شکست نازشداشت
5. هزارگل ز چمن رفت و باز برگردید
6. بهار رنگ چه مقدار ذوق گردش داشت
7. به یک نظر دو جهان از عدم برآوردی
8. گشاد آن مژهٔ ناز این چهکاوش داشت
9. از بن چمن به چه شوخی گذشتهای امروز
10. که رنگ شرم تو از بوی گل تراوش داشت
11. تغافل تو به نقد دماغ صرفه ندید
12. وگرنه دل هوس یک دو ناله ارزش داشت
13. به حیرتم چه فسون خواند عجزبسمل من
14. که جای خون، دم شمشیر یار ریزش داشت
15. منمکه بیخبر از آستان دل ماندم
16. ز دیر و کعبه مگو، سنگهم پرستش داشت
17. به جز خیال خزان هیچ نیست رنگ بهار
18. که غنچه ازپررنگ شکسته بالش داشت
19. هزار شمع به یک حرف داغ شد بیدل
20. کهاین بساط هوس آنچه داشتکاهش داشت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده