بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 863

1. زین من و ما زندگی سیر فنایی کرد و رفت

2. بر مزار ما دو روزی های‌هایی کرد و رفت

3. عجز طاقت ‌بی‌گذشتن نیست زین بحر سراب

4. سایه‌بر خاک از جبین مالی شنایی‌کرد و رفت

5. در خروش بیدماغان جنون تکرار نیست

6. دل سپندی بود در محفل صدایی کرد و رفت

7. دوستان از خود به سعی نیستی برخاستتد

8. گرد ما هم خواهد ایجاد عصایی کرد و رفت

9. عیب هستی نیست جندان چاره پوشیدنش

10. چشم اگر بندی توان بند قبایی ‌کرد و رفت

11. کس گرفتار تعلقهای وهم و ظن مباد

12. مرگ مژگان بند تعلیم حیایی ‌کرد و رفت

13. شخص هستی جز جنون شوخ‌چشمیها نداشت

14. هر چه رفت از چشم ما بر دل بلایی کرد و رفت

15. بادپیمایی چو شمع اینجا اقامت می‌کند

16. بر هوا سرها سراغ زبر پایی‌کرد و رفت

17. عمر ازکم‌مایگیهای نفس‌، با کس نساخت

18. میزبان‌شد منفعل مهمان دعایی‌کرد و رفت

19. خجلت ناپایداری مزد سعی زندگی‌ست

20. گر همه آمد صواب اینجا خطایی ‌کرد و رفت

21. در حریم‌عشق غیر از سجده‌کس‌ را بار نیست

22. باید اکنون یک نماز بی‌قضایی‌کرد و رفت

23. خلق را ذوق عدم زین انجمن ناکام برد

24. فرصت ما نیز خواهد عزم جایی‌کرد و رفت

25. تا قیامت ساغر خمیازه می‌باید کشید

26. ساقی این بزم بی‌صهبا حیایی‌کرد و رفت

27. داغ نیرنگم که امشب کاغذ آتش زده

28. بر حریفان خندهٔ دندان‌نمایی کرد و رفت

29. بیدل از غفلت به ‌تعمیر شکست ‌دل مکوش

30. در ازل دیوانه‌ای طرح بنایی کرد و رفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر کجا غم نیست، آنجا زندگانی مشکل است
* زین سبب آدم به تعجیل از بهشت آمد برون
شعر کامل
صائب تبریزی
* هزار جامه بدل کرد روزگار و هنوز
* حدیث دیده یعقوب و پیرهن باقی است
شعر کامل
صائب تبریزی
* گفت اگر بر آستانم آب خواهی زد ز اشک
* هم به مژگانت بروب آن خاک در گفتم بچشم
شعر کامل
کمال خجندی