غزل شمارهٔ 967
1. رنگم نقاب غیرت آن جلوه میدرد
2. فطرت جنون کند که ز بویم اثر برد
3. شادم که بی نشانی آثار رنگ و بو
4. بیرونم از قلمروتحقیق پرورد
5. این چار سو ادبگه سودای نازکیست
6. عمریست ضبط آه من آیینه میخرد
7. خلقی در امل زد و با داغ یأس رفت
8. آتش بهکارگاه فسون خانهٔ خرد
9. داغم ز جلوهای که غرور تغافلش
10. آیینهخانهها کند ایجاد و ننگرد
11. هنگامهٔ قبول نفس بسکه تنگ بود
12. پا تا سرم چو شمع ز هم خورد دست رد
13. نقاش شرم دار ز پرداز انفعال
14. تصویرم آن کشد که ز رنگم برآورد
15. آیینهٔ خرام بهار است گرد رنگ
16. من نقش پا خیال تو هرجا که بگذرد
17. طاووس من بهار کمین چه مژده است
18. عمریست بال میزنم و چشم میپرد
19. بیدل جواب مطلب عشاق حیرتست
20. آنکس که نامهام برد آیینه آورد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده