شمارهٔ 180-کبر و ناز
1. یخ ، جوی کوه را ز ره کبر و ناز گفت
2. ما را ز مویهٔ تو شود تلخ روزگار
3. گستاخ می سرائی و بیباک میروی
4. هر سال شوخ دیده و آواره تر ز پار
5. شایان دودمان کهستانیان نئی
6. خود را مگوی دخترک ابر کوهسار
7. گردنده و فتنده و غلطنده ئی بخاک
8. راه دگر بگیر و برو سوی مرغزار
9. گفت آب جو چنین سخن دل شکن مگوی
10. بر خویشتن مناز و نهال منی مکار
11. من میروم که در خور این دودمان نیم
12. تو خویش را ز مهر درخشان نگاه دار
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده