غزل شمارهٔ 225
1. ز قرب دوست چگویم که مو نمیگنجد
2. ز بعد خود که درو گفتوگو نمیگنجد
3. چه جای نکتهٔ باریک و حرف پنهانست
4. میان عاشق و معشوق مو نمیگنجد
5. بیان چه سان بتوان از جمال او حرفی
6. چه در بیان و زبان وصف او نمیگنجد
7. زبان بکام خموشی کشیم و دم نزنیم
8. چه جای نطق تصور درو نمیگنجد
9. ز بس نشست ببالای یکدگر سودا
10. بیقعهٔ سر من های و هو نمیگنجد
11. سبو ز دست بنه ساقیا و خم بر گیر
12. که قدر جرعهٔ ما در سبو نمیگنجد
13. سبو چه باشد و یا خم گلوی ماست فراخ
14. بیار بحر مگو در گلو نمیگنجد
15. چو در خیال در آئی همین تو باشی تو
16. که در مقام فنا ما و او نمیگنجد
17. چو فیض در تو فنا شد دگر چه میخواهد
18. چو جای وصل نماند آرزو نمیگنجد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده