فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 236

1. سرم ز مستی عشق تو های و هو دارد

2. دل از خیال تو با خویش گفت‌وگو دارد

3. شراب از آن ید بیضا حلال و شیرینست

4. طهور باد که طعم سقا همو دارد

5. چه سان طرب بکند دل که ساقیش لب تست

6. چرا طلب نکند جان چو جان گلو دارد

7. ز پای تا سر عشاق شد گلو همگی

8. از آنکه ساقی جان بانگ اشربوا دارد

9. پیاله چون طلبم چونکه ساقی مستان

10. خمی بدست و بدست دگر سبو دارد

11. بیار هر چه دهی میخورم ز دولت تو

12. فرا خور می عشقت دلم گلو دارد

13. چه لطفهاست که آن یار می‌کند با ما

14. تبارک الله هی هی چه خلق و خو دارد

15. چه رفعتست و جمال و کمال وجود و کرم

16. که آسمان و زمین گفت‌وگوی او دارد

17. نظر بلاله ستان کن بداغ‌ها بنگر

18. گذر فکن به گلستان ببین چه بو دارد

19. بهر طرف نگری صنعه اللهی بینی

20. بجان خویش نگر بین چه جست‌وجو دارد

21. ازوست باده پرست آنکه را بود جانی

22. ز چشم ساغر پر می ز سر کدو دارد

23. جواب آن غزل مولویست فیض که گفت

24. میان باغ گل سرخ‌ های و هو دارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
* کنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا را
شعر کامل
حافظ
* ناگشوده گل نقاب آهنگ رحلت ساز کرد
* ناله کن بلبل که گلبانگ دل افکاران خوش است
شعر کامل
حافظ
* باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند
* موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد
شعر کامل
حافظ