فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 237

1. در سرم عشق تو غوفا دارد

2. عشق تو قصد سر ما دارد

3. بی‌خودم کرد نگاه مستت

4. چشم تو نشاه صهبا دارد

5. میکند عارض تو عرض خطی

6. با دل ما سر سودا دارد

7. دانهٔ خال تو بهر صیدم

8. دامی از زلف چلیپا دارد

9. زمره سرو قدان را پیشت

10. قد شمشاد تو بر پا دارد

11. پیش روی تو قمر را چه محل

12. کی قمر لعل شکر خا دارد

13. رشک خال و خطت از خور چه عجب

14. رخ خورشید کی اینها دارد

15. چه عجب گر بردم مجنون رشک

16. این صفا کی رخ لیلا دارد

17. چه عجب گر دل من روز ندید

18. زلف تو صد شب یلدا دارد

19. تیر مژگان تو گر هر لحظه

20. جا کند در دل من جا دارد

21. می نداند که چه با ما کردی

22. زاهد از ما گله بیجا دارد

23. نمکیدست لب شیرینت

24. تلخ گوئی که غم ما دارد

25. الحذر ای که سر دین داری

26. غمزه‌اش روی بیغما دارد

27. وصف آن یار مکن دیگر فیض

28. زاهد ما سر تقوی دارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اشک طرف دیده را گردید و رفت
* اوفتاد آهسته و غلتید و رفت
شعر کامل
پروین اعتصامی
* آن زلف مکن شانه که زنجیر دل ماست
* بر هم مزن آن سلسله را شانه نگه دار
شعر کامل
وحشی بافقی
* هر سرایی را چراغی هست صائب در جهان
* خانه دل روشن از نور عبادت می شود
شعر کامل
صائب تبریزی