فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 330

1. چو تو در بر من آئی اثری ز من نماند

2. چو جدا شوی ز جانم رمقی بتن نماند

3. سخن از دلم برآید بزبان که با تو گویم

4. چو نظر کنم بسویت بزبان سخن نماند

5. بوطن چو بیتو باشم بودم هوای غربت

6. بسفر چو با تو باشم هوس وطن نماند

7. ز لطافت خیالت ز تجلی جمالت

8. همه جان شد است این تن تن من بتن نماند

9. بنما رهم بجائی که همین تو باشی آنجا

10. غم جان و تن نباشد سر ما و من نماند

11. دل و جان نخواهم الا که دهم بخدمت تو

12. چو بخدمت تو آیم دل و جان بمن نماند

13. دم نزع گفت جانم ز بدن چها کشیدم

14. هله دوستان بشارت که ز غم بدن نماند

15. پس مرگ اگر بیادت نفسی ز جان بر آرم

16. شود اخگر این تن من بدن و کفن نماند

17. بزمانه یادگاری چو سخن نباشد ای فیض

18. برسان سخن بجائی که دگر سخن نماند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بر بیاض گردن او نقطه ای از خال نیست
* از لطافت این ورق افشان نمی گیرد به خود
شعر کامل
صائب تبریزی
* نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
* چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
شعر کامل
حافظ
* ای هفت گردون مست تو ما مهره‌ای در دست تو
* ای هست ما از هست تو در صد هزاران مرحبا
شعر کامل
مولوی