فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 419

1. بیاد یار در خلوت نشستم تا چه پیش آید

2. ره اغیار را بر خویش بستم تا چه پیش آید

3. چو دیدم پای سعی خویش در ره بسته، بگشایم

4. بسوی رحمت حق هر دو دستم تا چه پیش آید

5. چشیدم در ازل یکجرعه از خمخانهٔ عشقش

6. هنوز از نشأهٔ آن باده مستم تا چه پیش آید

7. بت من هستی من بود تا دانستم این معنی

8. به نیروی یقین این بت شکستم تا چه پیش آید

9. گشودم از میان خویشتن ز نار شیطان را

10. کمر در خدمت الله بستم تا چه پیش آید

11. ندیدم چون کسی را غیر حق کاری تواند کرد

12. امید از ما سوای حق گسستم تا چه پیش آید

13. شکستم آرزوی نفس را در کام جان یکیک

14. ز دست نفس و شیطان هر دو جستم تا چه پیش آید

15. بقرص نان خلقانی قناعت کردم از دنیا

16. ز حرص آز و رنج خلق رستم تا چه پیش آید

17. بصورت کار من شد پیش و در معنیش پس دیدم

18. ازینمعنی بصورت پس نشستم تا چه پیش آید

19. خجل گشتم ازین گفتار بی کردار و بس کردم

20. دهان خویش را چون فیض بستم تا چه پیش آید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یادگار جگر سوخته مجنون است
* لاله ای چند که از دامن صحرا برخاست
شعر کامل
صائب تبریزی
* انگور نشد غورۀ ماخام سرشتان
* از تاک بریدیم و به مینا نرسیدیم
شعر کامل
حزین لاهیجی
* دامن کشیدن از کف عشاق سهل نیست
* یوسف ازین گناه به زندان نشسته است
شعر کامل
صائب تبریزی