فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 460

1. گوشهٔ چشمی بسوی دردمندان کن بناز

2. تا به بینی روی ناز خود بمرآت نیاز

3. آنکه از خود رفت از دیدار تو بازار رخت

4. باز می‌آید بخود چشمی کند گر باز باز

5. ناز کن هرچند بتوانی که عاشق میکشد

6. عاشقان را مغتنم باشند ز اهل ناز ناز

7. چون بخاطر بگذرانی اینکه راهی سر دهی

8. در زمان آن ناز را‌ آیند جان‌ها بیشواز

9. مست بیرون آی و از مستان عشقت جان طلب

10. نا کند جان‌ها بسویت بهر سبقت تر کتاز

11. چشم مستت را بگو تا بنگرد از هر طرف

12. چون گذر آری بعمری بر اسیران نیاز

13. چون گذر آری بر اهل دل توقف کن دمی

14. تا شود چشم نظر بازان بر آن رخساره باز

15. بر درت خوار ایستاده از تو خواهم یکنظر

16. ای بصد تمکین نشسته بر سریر عزّ و ناز

17. آنکه رویت دیده یکباره دگر بنماش روی

18. تا کند چشمی بروی دلگشایت باز باز

19. چند باشم در امید و بیم وصل و هجر تو

20. دل مبر یا جان ببر ای دلنواز جان گداز

21. در فراق خود مسوزانم بده کامم ز وصل

22. رحم کن بر زاریم جز تو ندارم چاره ساز

23. روی آتشناک بنما تا بسوزد بیخ غم

24. در فراقت فیض را تا چند داری در گداز


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* درون خامه هر گدا شهنشاهی است
* قدم برون منه از حد خویش، سلطان باش
شعر کامل
صائب تبریزی
* شود به دولت او خاک شوره مهر گیا
* شود ز هیبت او سنگ خاره خاکستر
شعر کامل
انوری
* سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
* مرده آنست که نامش به نکویی نبرند
شعر کامل
سعدی