فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 562

1. گلزار رخت دیدم شد خار بچشمم گل

2. پیچید دلم را عشق در سنبل آن کاکل

3. چشمت ز نگه سر مست لب ساغر می در دست

4. اجزای تو هر یک مست از باده حسن گل

5. حسن تو جهان بگرفت ای جسم جهانرا جان

6. افکند می عشقت در خم فلک غلغل

7. از چشم خمارینت پیمانه کشد نرگس

8. و ز خط نکارینت در یوزه کند سنبل

9. دیدارت از آن من پیمانه ز بیگانه

10. رخسارت از آن من گلرا بنه بلبل

11. از طرهٔ مشگینت روز سیهی دارم

12. باشد که شبی بینم بر گردن خویشش غل

13. گریم ز فراق تو بر رهگذر مردم

14. چندانکه همی بندند بر سیل سرشگم پل

15. از شعله آه من افتد بزمین آتش

16. و ز ناله زار من بیحد بفلک غلغل

17. سودای سخن در سر هر دم بنوای تو

18. گوید بضمیر فیض با لهجه تازی قل


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شکوفه با ثمر هرگز نگردد جمع در یک جا
* محال است این که با هم نعمت و دندان شود پیدا
شعر کامل
صائب تبریزی
* بر برگ گل به خون شقایق نوشته‌اند
* کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت
شعر کامل
حافظ
* ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم
* ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما
شعر کامل
حافظ