فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 613

1. آمده‌ام بدینجهان تا که ز نی شکر برم

2. نامده‌ام که از شکر قصه برم خبر برم

3. چیست شکر دهان او نی غم آاندهان او

4. این نی پر گره بهم در شکنم شکر برم

5. جهد کنم در این سفر تا که ذخیره را بسی

6. تنگ شکر ز معدنش بر سر یکدیگر برم

7. بسته کمر ببندگی ناله کنان ز خود تهی

8. لب بلبش چو نی نهم از لب او شکر برم

9. دوست چو مغز من شود پوست بیفکنم ز خود

10. تا که نماید آن من بی صدفی گهر برم

11. آمده بسته‌ام کمر خدمت پادشاه را

12. تا که زیمن دولتش تاج برم کمر برم

13. سر بنهم به پای او دل بنهم برای او

14. جان بدهم برای او خدمت او بسر برم

15. ظلمت و نور و خیر و شر هست درون یکدگر

16. نور کشم ز ظلمت و خیر ز شر بدر برم

17. هر چه درین سرا بود جمله از آن ما بود

18. آمده‌ام که مال خود جمع کنم بدر برم

19. دیدهٔ جان گشوده‌ام بو که در آید از درم

20. تخم ولاش کشته‌ام تا که ازو ثمر برم

21. مونس و غمگسار من نیست بجز خیال او

22. گر نبود خیال او با که دمی بسر برم

23. کی بود آنکه وصل او روزی جان من شود

24. بوسه زنم بر آن دهان غصه ز دل برون برم

25. دوست بدست آورم نیست بهست آورم

26. جان که بزیر آمده باز سوی زبر برم

27. این غزلم جواب آنکه عارف روم گفته فیض

28. آمده‌ام که سر نهم عشق ترا بسر برم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید
* ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
شعر کامل
حافظ
* می شود از سنگ طفلان چون تن مجنون کبود
* خال لیلی جامه در نیل مصیبت می زند
شعر کامل
صائب تبریزی
* اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را
* به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
شعر کامل
حافظ