فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 819

1. جامی لبا لب بایدت لب بر لب ساقی بده

2. زان بادهٔ باقی بکش وین باقی جان را بده

3. ای ساقی مه روی من بهر حیات نوی من

4. هم برقع از رخ برفکن هم از جبین بگشا گره

5. گویند در جنت بود از بهر زاهد میوه‌ها

6. ما و زنخدان نگار این سیب ما زان میوه به

7. عالیست سیب تو بسی کی میرسد دست کسی

8. غالیست نرخ این متاع قیمت مکن منت به

9. رحم آر بر بیچارهٔ از خان و مان آوارهٔ

10. ای منبع لطف و کرم از وصل خودکامش بده

11. تا چند گردم در بدر تا چند پویم کو بکو

12. گیرم سراغت شهر شهر جویم نشانت ده بده

13. ای فیض بس کن زین نفیر گر وصل میخواهی بمیر

14. این کار را آسان مگیر یا جان دگر چیزی بده


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به هرکه می نگرم همچو غنچه دلتنگ است
* مگر نسیم درین گلستان نمی باشد
شعر کامل
صائب تبریزی
* دل به زنار سر زلف بتان خواهم بست
* خویشتن را به ره کفر سمر خواهم کرد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* چو تا با من سخن گویی ز شادی
* چو مرزنگوش گردم سر به سر گوش
شعر کامل
ظهیر فاریابی