فروغی بسطامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 111

1. تا بر اطراف رخت جعد چلیپایی هست

2. هر طرف پای نهی سلسله در پایی هست

3. قتل عشاق تو خالی ز تماشایی نیست

4. وه که از هر طرفت طرفه تماشایی هست

5. بعد کشتن تن صد چاک مرا باید سوخت

6. که هنوز از تو به دل باز تمنایی هست

7. دی پی تجربه از کوی تو بیرون رفتم

8. به گمانی که مرا از تو شکیبایی هست

9. جان شیرین ز غم عشق به تلخی دارم

10. به امیدی که تو را لعل شکرخایی هست

11. لب جان بخش تو گر بوسه به جان بفروشد

12. من سودا زده را هم سر سودایی هست

13. واعظ از سایهٔ طوبی سخنی می‌گوید

14. غیر قد تو مگر عالم بالایی هست

15. من و سودای تو تا دامن صحرا برجاست

16. من و اندوه تو تا عشق غم افزایی هست

17. ای که بی‌جرم خوری خون فروغی هر روز

18. هیچ گویا خبرت نیست که فردایی هست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ارزن اندر آسیا سالم‌تر است از من که هست
* بار عشق او چو کوه و جسم زار من چو کاه
شعر کامل
محتشم کاشانی
* عقل را پنداشتم در عشق تدبیری بود
* من نخواهم کرد دیگر تکیه بر پندار خویش
شعر کامل
سعدی
* شقایق جامه بر تن چاک میزد
* ز شوق او کله بر خاک میزد
شعر کامل
عبید زاکانی