فروغی بسطامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 115

1. تو و آن حسن دل آویز که تغییرش نیست

2. من و این عشق جنون خیز که تدبیرش نیست

3. تو و آن زلف سراسیمه که سامانش نه

4. من و این خواب پراکنده که تعبیرش نیست

5. دردی اندر دل ما هست که درمانش نه

6. آهی اندر لب ما هست که تاثیرش نیست

7. زرهی نیست که در خط زره سازش نه

8. گرهی نیست که در زلف گره گیرش نیست

9. لشکری نیست که در سایهٔ مژگانش نه

10. کشوری نیست که در قبضهٔ شمشیرش نیست

11. کو سواری که در این عرصه گرفتارش نه

12. کو شکاری که در این بادیه نخجیرش نیست

13. هیچ سر نیست که سودایی گیسویش نه

14. هیچ دل نیست که دیوانهٔ زنجیرش نیست

15. تا درآید ز کمین ترک کمان ابروی من

16. سینه‌ای نیست که آماجگه تیرش نیست

17. خم ابروی کسی خون مرا ریخت به خاک

18. که سر تاجوران قابل شمشیرش نیست

19. آنچنان کعبهٔ دل را صنمی ویران ساخت

20. که کس از بهر خدا در پی تعمیرش نیست

21. شیخ گر شد به ره زهد چنین پندارد

22. که کسی با خبر از حیله و تزویرش نیست

23. کامی از آهوی مقصود فروغی نبرد

24. هر که در دشت محبت جگر شیرش نیست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر گیاهی کز حریم خیمۀ لیلی دمد
* خورده آب از چشمه سارِ دیدۀ مجنون بُوَد
شعر کامل
جامی
* گر به اول نستندندی اصل شیرینی ز موم
* نخل مومین را رطب شیرین تر از قند آمدی
شعر کامل
خاقانی
* مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
* به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
شعر کامل
حافظ