فروغی بسطامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 155

1. مصوری که تو را چین زلف مشکین داد

2. ز مشک زلف تو ما را سرشک خونین داد

3. فدای خامهٔ صورت گری توان گشتن

4. که زیب عارضت از خط عنبرآگین باد

5. گره‌گشایی کارم کسی تواند کرد

6. که تار زلف خم اندر تو را چین داد

7. من از دو زلف پراکندهٔ تو حیرانم

8. که جمع دل شدگان را چگونه تسکین داد

9. همان که سکهٔ شاهی به نام حسن تو زد

10. صلای عشق تو بر عاشقان مسکین داد

11. ز تلخ کامی فرهاد کی خبر دارد

12. کسی که بوسه دمادم به لعل شیرین داد

13. مهی ز مهر می از شیشه ریخت در جامم

14. که خوشهٔ عرقش گوش مال پروین داد

15. چنان حبیب خجل شد ز اشک رنگینم

16. که در حضور رقیبم شراب رنگین داد

17. کمر به کشتن من نازنین نگاری بست

18. که خون بهای مرا از کف نگارین داد

19. ببین چه می‌کشم از دست پاسبان درش

20. که می‌برم به در شاه ناصرالدین داد

21. خدیو روی زمین آفتاب دولت و دین

22. که کمترین خدمش حکم بر سلاطین داد

23. شکوه افسر و فر و سریر و زینت کاخ

24. که تخت را قدمش صدهزار تمکین داد

25. کدام اهل دل امشب دعای شه می‌کرد

26. که جبرئیل امین را زبان آیین داد

27. شها برای فروغی همین سعادت بس

28. که پیش تخت تو بختش لسان تحسین داد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
* جرس فریاد می‌دارد که بربندید محمل‌ها
شعر کامل
حافظ
* بوسه را در نامه می پیچد برای دیگران
* آن که می دارد دریغ از عاشقان پیغام را
شعر کامل
صائب تبریزی
* همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
* به پیام آشنایان بنوازد آشنا را
شعر کامل
حافظ