فروغی بسطامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 231

1. چون بتان دستی به ناز زلف پر چین می‌برند

2. شیخ را از کعبه در بت‌خانهٔ چین می‌برند

3. چون شهیدان طلب را زنده می‌سازند باز

4. کوه‌کن را بر سر بازار شیرین می‌برند

5. چون خداوندان خوبی کوش شاهی می‌زنند

6. صبر و آرام از دل عشاق مسکین می‌برند

7. چون به یاد چشم او اهل نظر را می‌کشند

8. یک جهان کیفیت جام جهان‌بین می‌برند

9. ترک جان می‌بایدم گفتن که این شیرین‌لبان

10. بوسه می‌بخشند، اما جان شیرین می‌برند

11. تنگ شد کار شکر امشب مگر میخوارگان

12. نقل مجلس را از آن لب های نوشین می‌برند

13. هر که سر از عنبری خط جوانان می‌کشد

14. حلقه‌ها در حلقش از گیسوی مشکین می‌برند

15. من به باغی باغبانی می‌کنم با چشم تر

16. کز درختش دیگران گل های رنگین می‌برند

17. من به بزمی باده می‌نوشم که مستانش مدام

18. مایهٔ مستی از آن چشم خمارین می‌برند

19. من بتی را قبله می‌سازم که در دیر و حرم

20. اسم او را مؤمن و ترسا به تمکین می‌برند

21. بر همه گردن فرازان سجده واجب می‌شود

22. چون به مجلس نام سلطان ناصرالدین می‌برند

23. هم دعای دولتش خیل ملائک می‌کنند

24. هم غبار موکبش چشم سلاطین می‌برند

25. هر کجا بر تخت شاهی می‌نشیند شاد کام

26. نو عروس بخت را آن جا به آیین می‌برند

27. چون فروغی در سر هر هفته می‌سازد غزل

28. نزد شاهش از پی احسان و تحسین می‌برند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دم آخر که مررا عمر به سر می‌آید
* گر تو آیی به سرم عمر دگر می‌آید
شعر کامل
هلالی جغتایی
* مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
* به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
شعر کامل
حافظ
* همه دانش ما به بیچارگیست
* به بیچارگان بر بباید گریست
شعر کامل
فردوسی