فروغی بسطامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 282

1. تو و چشم سیه مستی که نتوان دید هشیارش

2. من و بخت گران خوابی که نتوان کرد بیدارش

3. نه الله است هر اسمی که بسرایند در قلبش

4. نه منصور است هر جسمی که بفرازند بردارش

5. به بازاری گذر کردم که زر نقشی است از خاکش

6. به گل‌زاری قدم خوردم که گل عکسی است از خارش

7. معطر شد دماغ جان من از بوی گیسویش

8. منور شد چراغ چشم من از شمع رخسارش

9. پری رویی که من دیدم همه خلقند مفتونش

10. مسیحایی که من دارم همه شهرند بیمارش

11. به رویی دیده بگشادم که خون می‌جوشد از شوقش

12. به مویی عهد بر بستم که جان می‌ریزد از تارش

13. چه مستیها که کردم از شراب لعل میگونش

14. چه افسونها که دیدم از نگاه چشم سحارش

15. چه شادیها که دارم در سر سودای اندوهش

16. چه منت ها که دارد یوسف من بر خریدارش

17. دمادم تلخ می‌گوید دعا گویان دولت را

18. مکرر قند می‌ریزد لب لعل شکربارش

19. جواب هر سلامم را دو صد دشنام می‌بخشند

20. غرض هر لحظه کامی می‌برم از فیض گفتارش

21. پی شمشاد قد ماهی، نماندم قوت رفتن

22. که سرو بوستان پا در گل است از شرم رفتارش

23. پرستش می‌کند جان فروغی آفتابی را

24. که ظلمت خانه دلها منور شد به انوارش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شعرها پیشت چنان باشد که از شهر حجاز
* با یکی خرما کسی هجرت کند سوی هجر
شعر کامل
سنایی
* در قیامت می شود شیرین، زبان در کام ما
* تلخی بادام ما را شور محشر می برد
شعر کامل
صائب تبریزی
* از تواضع افسر خورشید زرین گشته است
* کم نمی گردد فروغ گوهر از افتادگی
شعر کامل
صائب تبریزی