غزل شمارهٔ 514
1. دوش مستانه چه خوش گفت قدح پیمایی
2. که به از گوشهٔ میخانه ندیدم جایی
3. آنچنان بی خبرم ساخت نگاه ساقی
4. که نه از می خبرم هست و نه از مینایی
5. با تو ای می غم ایام فراموشم شد
6. که فرح بخش و طرب خیز و نشاط افزایی
7. ترک سرمستی و در کردن خون هشیاری
8. طفل نادانی و در بردن دل دانایی
9. کافر عشق تو آزاده ز هر آیینی
10. بستهٔ زلف تو آسوده ز هر سودایی
11. ذره را پرتو مهر تو کند خورشیدی
12. قطره را گردش جام تو کند دریای
13. عشق بازان تو را با مه و خورشید چه کار
14. کاهل بینش نروند از پی هر زیبایی
15. بر سر کوی تو جان را خوشی خواهم داد
16. زان که خوش صورت و خوش سیرت و خوش سیمایی
17. از کمند تو فروغی به سلامت بجهد
18. که ستم پیشه و عاشق کش و بیپروایی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده