قصیدهٔ شمارهٔ 314 - در ستایش وزیر بی نظیر میرزا ابواقاسم قائم مقام فرماید
1. مگوگناه بود بر رخ نگار نگاه
2. که بر شمایل غلمان نگاه نیستگناه
3. سرشک ریز دم از دیده هر زمان که کنم
4. در آفتاب جمال تو خیره خیره نگاه
5. رخت زداید گرد رخم چو آب روان
6. خطت فزاید مهر دلم چو مهر گیاه
7. چو چهرهٔ تو بود چهر من ز اشک سفید
8. چو طرهٔ تو بود روز من ز آه سیاه
9. ز عشق روی منیر تو روز من تاریک
10. ز فکر زلف دراز تو عمر منکوتاه
11. ترا شکنج بهگیسو مرا شکنجه به جان
12. مراکلال به خاطر تراکلاله به ماه
13. تراست چشمکحیل و مراست جسم علیل
14. تراست خال سیاه و مراست حال تباه
15. اگر نه چشم تو افراسیاب تُرک چرا
16. به گردش از مژه صف بسته از دو روی سپاه
17. شدست حاجب سلطان چهره ابرویت
18. که بی اشارهٔ این کس بدو نجویند راه
19. مرا ز هجر تو جیحونشدستدیده ز اشک
20. مرا ز عشق تو کانون شدست سینه ز آه
21. ز تیر زلف دلم را مخوان به سوی زنخ
22. مباد آنکه درافتد شبان تیره به چاه
23. و یا نقاب درافکن ز چهره تا بیند
24. شبان تیره به ره چاه را ز تابش ماه
25. گشاده رویت ای مه به تاب میماند
26. به دشت همت دستور آسمان درگاه
27. سپهر فضل و هنر میرزا ابوالقاسم
28. که فضل او زده بر اوج آسمان خرگاه
29. خدایگان وزیرانکه خور ز رشگ رخش
30. به چرخ مات شود چون ز فر فرزین شاه
31. دلیل دعوی یکتاییش بس اینکه سپهر
32. کند ز بحر سجودش هماره پشت دوتاه
33. به دعوت نعمش هرکه در زمانه مزیل
34. به دعویکرمش هرچه در جهان آگاه
35. به جود دست و دلش فقر کان و بحر دلیل
36. به نور رای و رخش خسف ماه و مهر گواه
37. زهی گذشته ترا از کمال عز و شرف
38. ز جبهه نور جبین وز طرفه طرف کلاه
39. به جنب جاه تو هیچست آسمان بلند
40. ولی عجب نه گر او مر ترا فزاید جاه
41. چنانکه صفر بود هیچ بر سبیل مثل
42. چو پیش پنج نهی پنج ازو شود پنجاه
43. که مثل تستکه تاگویمت بر از امثال
44. که شبه تستکه تا دانمت به از اشباه
45. ز دیده بسکه ببارند حاسدان تو خون
46. ز سینه بسکه برآرند دشمنان تو آه
47. شفاهشان شده از دود آن به رنگ جفون
48. جفونشان شده از رنگ این به لون شفاه
49. چو شهد عهد تو در کام دوستان شیرین
50. چو زهر قهر تو در جان دشمنان جانکاه
51. ز حسرت دل و دست تو بحر و کان شب و روز
52. به مهر و ماه رسانند بانگ و اغوثاه
53. روان به مهر تو پیوند جسته با اجسام
54. زبان به مدح تو میثاق بسته با افواه
55. پی نظارهٔ تو خلقکردهاند عیون
56. ز بهر سجدهٔ تو آفریدهاند جباه
57. قلم به دست تو هنگام جود در جنبش
58. بدان مثابهکه ماهیکند به بحر شناه
59. اگر به چشم تعنت کنی به کوه نظر
60. اگر به عین عنایتکنی بهکاه نگاه
61. شود ز خشم تو چون جسم بدسگال تو کوه
62. شود ز مهر تو چون بخت نیکخواه تو کاه
63. بزرگوارا هستم من از تو سخت دژم
64. ولی چه سود که قادر نیم به باد افراه
65. نه بحر و کانم تا همچو بحر و کان بشوم
66. ز جود دست و دلت خوار و زار بیگه و گاه
67. نه بحرم آبروی من ز جود خویش مبر
68. نه کانم ازکرمت خاک من به باد مخواه
69. نه روزگارم تا همچو روزگار کنی
70. ز ذیل قدرت خود دست جور من کوتاه
71. نه آفتاب حرورم نه آسمان غرور
72. که رای و قدر تو بنشاندم به خاک سیاه
73. نه دهرم از غضبت جان من چو دهر مسوز
74. نهکوهم از سخطت جسم من چوکاه مخواه
75. نه بخلم از چه ز من خاطر ترا اعراض
76. نه ظلمم از چه ز من طینت ترا اکراه
77. بخوان بخوان نوالم که کم نخواهد شد
78. زکاسهلیسی درویش خوان نعمت شاه
79. الا به گیتی تا در طبیعت محرور
80. هم فزایدکافور بر به قوهٔ باه
81. به دهر امر تو قاهر چو باز بر تیهو
82. به چرخ حکم تو غالب چو شیر بر روباه
83. سزد که مدح کنم این مدیح دلکش را
84. به مدح خاتم پیغمبران جعلت فداه
85. کمال مطلق فیض بسیط عقل نخست
86. محیط امکان مصداقکان حبیبالله
87. وجود آگهش از سر هر وجود خبیر
88. ضمیر روشنش از فکر هر ضمیر آگاه
89. به خاک بندگی او مزینست خدود
90. به داغ پیرهری از موسَمست جباه
91. ولای او بود از هر بلا وقایهٔ تن
92. ز بیم آنکه اجل تاختن کند ناگاه
93. کمند وهم به بام جلال او نرسد
94. زهی کمال شرف لا اله الا الله
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده