شمارهٔ 251
1. تا پرده از رخت به کشیدن نمیرسد
2. صبح نشاط ما به دمیدن نمیرسد
3. در باغ، دست باد خزان بس که شد دراز
4. دامان گل ز شاخ، به چیدن نمیرسد
5. غوغای ما بلند و ز کوتاه فطرتی
6. تا بام آسمان به پریدن نمیرسد
7. شادم ز لاغری، که چو بسمل کند مرا
8. خونم ز خنجرش به چکیدن نمیرسد
9. ایمن بود ز چشم بداندیش، آن پری
10. چشم بد از پیاش به پریدن نمیرسد
11. {بیاض}
12. از گریه، کار دیده به دیدن نمیرسد
13. راضی به داده باش، که ملک قناعت است
14. جایی که آبرو به چکیدن نمیرسد
15. تنگ است بس که عیش حریفان انجمن
16. خون از لب قدح به مکیدن نمیرسد
17. شوق لباس کعبه چو عریان کند مرا
18. ذوقی به ذوق راه بریدن نمیرسد
19. شیرین نمیشود لب امیدواریام
20. شهد امید من به چشیدن نمیرسد
21. جز بیخودی نصیب ندارد سرشک من
22. سیماب را به غیر تپیدن نمیرسد
23. اعضای من ز کار چنان شد، که پیش دوست
24. انگشت حیرتم به گزیدن نمیرسد
25. از نالهام که گوش جهانی ازان کرست
26. در حیرتم، که چون به شنیدن نمیرسد؟
27. قدسی چو غنچه تنگدلم، زانکه همچو گل
28. جیبم ز پارگی به دریدن نمیرسد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده