قدسی مشهدی_دیوانغزل ها (فهرست)

شمارهٔ 318

1. تازه شد با شعله در بزم تو پیمانم چو شمع

2. شد چراغ دیده روشن تا به مژگانم چو شمع

3. بس که گاه گریه بیخود دست بر سر می‌زنم

4. آتش دل می‌جهد از چشم گریانم چو شمع

5. اشک خونین را ز مژگان گر نریزم دم‌بدم

6. تا کف پایم دود آتش ز مژگانم چو شمع

7. حال من بیرون‌نشینان فلک هم یافتند

8. زانکه نتوان داشت در فانوس پنهانم چو شمع

9. از زوال من، کمال دوست ظاهر می‌شود

10. هرچه کاهید از بدن، افزود بر جانم چو شمع

11. بس که گاه دیدنش دزدم سر از دهشت به جیب

12. کس نداند حلقه چشم از گریبانم چو شمع


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گل خیری چو بر اطراف گلستان گذرم
* نتواند که رخم بیند و صفرا نکند
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* کارم چو زلف یار پریشان و درهمست
* پشتم به سان ابروی دلدار پرخمست
شعر کامل
سعدی
* صبر بر جور رقیبت چه کنم گر نکنم
* همه دانند که در صحبت گل خاری هست
شعر کامل
سعدی