غزل شمارهٔ 142
1. دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد
2. شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد
3. آمد از پرده به مجلس عرقش پاک کنید
4. تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد
5. مژدگانی بده ای دل که دگر مطرب عشق
6. راه مستانه زد و چاره مخموری کرد
7. نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود
8. آن چه با خرقه زاهد می انگوری کرد
9. غنچه گلبن وصلم ز نسیمش بشکفت
10. مرغ خوشخوان طرب از برگ گل سوری کرد
11. حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود
12. عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده