حافظ_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 218

1. در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود

2. تا ابد جام مرادش همدم جانی بود

3. من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار

4. گفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود

5. خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوش

6. همچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود

7. بی چراغ جام در خلوت نمی‌یارم نشست

8. زان که کنج اهل دل باید که نورانی بود

9. همت عالی طلب جام مرصع گو مباش

10. رند را آب عنب یاقوت رمانی بود

11. گر چه بی‌سامان نماید کار ما سهلش مبین

12. کاندر این کشور گدایی رشک سلطانی بود

13. نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار

14. خودپسندی جان من برهان نادانی بود

15. مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میان

16. نستدن جام می از جانان گران جانی بود

17. دی عزیزی گفت حافظ می‌خورد پنهان شراب

18. ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نخست موعظه پیر صحبت این حرف است
* که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
شعر کامل
حافظ
* آنچه دیدی بر قرار خود نماند
* وینچه بینی هم نماند بر قرار
شعر کامل
سعدی
* خون می خورد کریم ز مهمان سیر چشم
* داغ است عشق از دل بی آرزوی من
شعر کامل
صائب تبریزی