غزل شمارهٔ 239
1. رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
2. وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید
3. صفیر مرغ برآمد بط شراب کجاست
4. فغان فتاد به بلبل نقاب گل که کشید
5. ز میوههای بهشتی چه ذوق دریابد
6. هر آن که سیب زنخدان شاهدی نگزید
7. مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
8. به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید
9. ز روی ساقی مه وش گلی بچین امروز
10. که گرد عارض بستان خط بنفشه دمید
11. چنان کرشمه ساقی دلم ز دست ببرد
12. که با کسی دگرم نیست برگ گفت و شنید
13. من این مرقع رنگین چو گل بخواهم سوخت
14. که پیر باده فروشش به جرعهای نخرید
15. بهار میگذرد دادگسترا دریاب
16. که رفت موسم و حافظ هنوز مینچشید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده