غزل شمارهٔ 306
1. اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول
2. رسد به دولت وصل تو کار من به اصول
3. قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا
4. فراغ برده ز من آن دو جادوی مکحول
5. چو بر در تو من بینوای بی زر و زور
6. به هیچ باب ندارم ره خروج و دخول
7. کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم
8. که گشتهام ز غم و جور روزگار ملول
9. من شکسته بدحال زندگی یابم
10. در آن زمان که به تیغ غمت شوم مقتول
11. خرابتر ز دل من غم تو جای نیافت
12. که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول
13. دل از جواهر مهرت چو صیقلی دارد
14. بود ز زنگ حوادث هر آینه مصقول
15. چه جرم کردهام ای جان و دل به حضرت تو
16. که طاعت من بیدل نمیشود مقبول
17. به درد عشق بساز و خموش کن حافظ
18. رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده