حافظ_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 38

1. بی مهر رخت روز مرا نور نماندست

2. وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست

3. هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم

4. دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست

5. می‌رفت خیال تو ز چشم من و می‌گفت

6. هیهات از این گوشه که معمور نماندست

7. وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت

8. از دولت هجر تو کنون دور نماندست

9. نزدیک شد آن دم که رقیب تو بگوید

10. دور از رخت این خسته رنجور نماندست

11. صبر است مرا چاره هجران تو لیکن

12. چون صبر توان کرد که مقدور نماندست

13. در هجر تو گر چشم مرا آب روان است

14. گو خون جگر ریز که معذور نماندست

15. حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده

16. ماتم زده را داعیه سور نماندست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چه سخن کرد به چشم و چه شکر گفت ز لب؟
* که رواج شکر و قیمت بادام برفت
شعر کامل
اوحدی
* زمین آمد از سم اسپان به جوش
* به ابر اندر آمد فغان و خروش
شعر کامل
فردوسی
* میوه نمی‌دهد به کس باغ تفرجست و بس
* جز به نظر نمی‌رسد سیب درخت قامتش
شعر کامل
سعدی