غزل شمارهٔ 406
1. گفتا برون شدی به تماشای ماه نو
2. از ماه ابروان منت شرم باد رو
3. عمریست تا دلت ز اسیران زلف ماست
4. غافل ز حفظ جانب یاران خود مشو
5. مفروش عطر عقل به هندوی زلف ما
6. کان جا هزار نافه مشکین به نیم جو
7. تخم وفا و مهر در این کهنه کشته زار
8. آن گه عیان شود که بود موسم درو
9. ساقی بیار باده که رمزی بگویمت
10. از سر اختران کهن سیر و ماه نو
11. شکل هلال هر سر مه میدهد نشان
12. از افسر سیامک و ترک کلاه زو
13. حافظ جناب پیر مغان مامن وفاست
14. درس حدیث عشق بر او خوان و ز او شنو
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده