غزل شمارهٔ 18
1. ز غمزه، چشم تو یک تیر در کمان نگذاشت
2. که اول از دل مجروح من نشان نگذاشت
3. ز بیوفایی گل بود مرغ دل آگاه
4. از آن به گلبن این گلشن آشیان نگذاشت
5. ز شوق دیدن آن گل، ستم نگر که شدم
6. رضا به رخنهٔ دیوار و باغبان نگذاشت
7. رسید کار به جایی که یار بگذارد
8. ز لطف بر دل من دستی، آسمان نگذاشت
9. ز ناز بر دل پیر و جوان در این محفل
10. کدام داغ که آن نازنین جوان نگذاشت
11. شکایتی ز سگانت نبود هاتف را
12. بر آستان تواش جور پاسبان نگذاشت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده