حزین لاهیجی_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیده شمارۀ 9 : و نیز در مدح آن بزرگوار علیه السلام

1. یک پرده نشید است صلا گوش اصم را

2. ناقوس صنم خانه و لبّیک حرم را

3. از بتکده تا کعبه رهی نیست، برهمن

4. سدّ ره خود ساخته ای سنگ صنم را

5. در عشق، بتی را دل و دین باخته بودیم

6. روزی که گشودند در دیر و حرم را

7. صیّاد به گیرایی چشم تو ندیدیم

8. از یاد غزالان برد آهوی تو، رم را

9. غلتانده به خونم خم ابروی عتابت

10. تا چند به زهر آب دهی تیغ دو دم را؟

11. دل با دو جهان غم نکند جرأت آهی

12. کآشفته مبادا کند آن زلف بخم را

13. در کشور خوبی به از آیین وفا نیست

14. بی رحم چرا آخته ای تیغ ستم را؟

15. تا قصّۀ عشق تو در آمد به نوشتن

16. بی چاک ندیدیم گریبان قلم را

17. ای عشق نداری سر انصاف وگرنه

18. دل می کَشَد اندازۀ خود بار الم را

19. از کوه کنی تیشۀ فرهاد فرو ماند

20. داری به خراش دل ما ناخن غم را

21. با قدّ دوتا، چون مَهِ نو زادم و رفتم

22. نگذاشت غمت، راست کنم قامت خم را

23. در ساغر ما هر چه کَفَت ریخت کشیدیم

24. نه شهد شناسیم به ذوق تو نه سم را

25. دریا ز چه رو قطره زند با نم اشکم؟

26. داده ست به طوفان مژه ام شورش یم را

27. افسرده، حزین می گذرد نغمۀ شوقت

28. نقشی نمکین تر بزن این تازه رقم را

29. شرح غم عشق است، به خاموشی ادا کن

30. این قصّه دراز است، نگهدار قلم را

31. در قصر فلک بانگ ستایش گری افکن

32. سلطان عرب، شاه عجم، فخر امم را

33. نور ازلی نفس نبی شاه جهان بخش

34. کز فیضِ کَفَش زنده بود، نام کرم را

35. مقصود قضا، شیر خدا، قاضیِ فردا

36. کاوّل رقم آمد سبقش لوح و قلم را

37. فرّاش جلالش چو کند پرده گشایی

38. بر تارک گردون، زند اوتاد خیم را

39. جایی که سخن کِش طلبد، لعل مَسیحش

40. از سامعۀ جذر برد عیب صمم را

41. گر دوستیش قاید اقبال نگردد

42. رضوان نگشاید در گلزار ارم را

43. من کیستم و در چه شمار است نیازم؟

44. ای سجده به خاک درت اقطاب امم را

45. مانند صدفها كف امّید گشاده ست

46. دریوزۀ خاک رهت ارباب همم را

47. ز اوّل قدم خویش که بر فرق نهادی

48. سودی به فلک کنگرۀ بیت حرم را

49. با جسم نبی جز تو که داری شرف سر

50. بر دوش پیمبر که نهاده ست قدم را؟

51. کونین پشیزی نشمارد کف جودت

52. در دیده گدای تو نیارد کی و جم را

53. از خلق تو دارد مگر ارشاد، بهاران

54. نشمرده کند در گره غنچه، درم را

55. هر کس که نبرده ست ز گلزار تو بویی

56. از نکهتِ خُلدش نرسد غالیه، شم را

57. شاهان همه از رشکِ غلامیِّ تو داغند

58. نام تو خراشیده جگر، خاتم جم را

59. یاد تو هر آن دل که در آرد به تلاطم

60. اوّل شکند کشتی طوفانی غم را

61. زد فاش به نام تو قضا نوبت شاهی

62. زد جاه تو بر کنگرۀ عرش علم را

63. شاها کَرَمت نیست عجب گر بنوازد

64. قلب چو من زار نکوهیده شیم را

65. از قلب وجودم که به اکسیر تو شاد است

66. پرداخته نقّاد قضا، سلک خدم را

67. آواره ام از خاک درت ساخته عمری ست

68. آوخ چه توان کرد ببین بخت دژم را؟

69. سرگشته در اقطار جهان قطره زنانم

70. جز کوی تو دل خوش نکند باغ ارم را

71. خوناب شکایت ورق خاک بشوید

72. بگشاید اگر زخم دلم پیش تو دم را

73. از طالع واژون چه بگویم که ندانی؟

74. ای علم تو شامل، چه وجود و چه عدم را

75. دریای عطایی تو و من غرق تمنّا

76. از جود تو راضی نشوم قسمت کم را

77. خواهم که کنی نام، گدای در خویشم

78. در راه تو درباخته ام خیل و حَشَم را

79. یکبار دگر آرزوی طوف تو دارم

80. مگذار که در خاک برم قصد اهم را

81. عالم نکند جلوه به مرآت ضمیرم

82. در کعبه کسی جا ندهد نقش صنم را

83. دنیا نه مقامی ست که چینند بساطی

84. زالی ست که پیچیده به هم مسند جم را

85. در جنب جلالت نهلد شرم قصوری

86. تا خامه دهد جلوه، قوانین حکم را

87. کام دگرم هست که در حشر برآری

88. بر تارک من جای دهی ظلّ علم را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بد و نیک هم بگذرد بی‌گمان
* رهایی نباشد ز چنگ زمان
شعر کامل
فردوسی
* نمی دانند اهل غفلت انجام شراب آخر
* به آتش می رود این غافلان از راه آب آخر
شعر کامل
صائب تبریزی
* از گشایش نبود بهره تهی مغزان را
* پسته پوچ محال است که خندان گردد
شعر کامل
صائب تبریزی