قطعه شمارۀ 9 : قطعه در نكوهش روزگار خویش
1. روزگاری ست، عقل می گوید
2. عزلت از خلق روزگار کنم
3. در به روی جهانیان بندم
4. کنج آسایش اختیار کنم
5. سفر دور مرگ، نزدیک است
6. فکر سامان آن دیار کنم
7. زرِ داغی، کنم به کیسۀ دل
8. گهر اشک در کنار کنم
9. دست از خوان آرزو بکشم
10. به همین خون دل مدار کنم
11. عشق بازی به خویشتن فکنم
12. ترک یاران بدقمار کنم
13. تنگم از شهر، رو به کوه آرم
14. خانه در سنگ، چون شرار کنم
15. لیک چون کارها به دست خداست
16. نتوانم به خویش کار کنم
17. زین سپس فرصت از خدا طلبم
18. دیده در راه انتظار کنم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده