غزل شمارۀ 112
1. تو اگر به شعله شویی خط سرنوشت، ما را
2. نشود سترده هرگز غمت از سرشت، ما را
3. چه کنم اگر نه چون نی، همه راه ناله پویم؟
4. که جهان به شادمانی نفسی نهشت، ما را
5. زده در شکنج مجمر به سپند طعن خامی
6. تف سینه دانۀ دل، چقدر برشت، ما را
7. به هزار داغ حسرت چه کنم چرا نسوزم؟
8. که پی فتیله گردون، رگ و ریشه رشت، ما را
9. چه کرم، کدام منّت ز خرابۀ جهانم؟
10. که به زیر سر شبی هم، نگذاشت خشت، ما را
11. پی وحشی رمیده نتوان نمود محکم
12. ز فراغ دل نمانده سر کار و کشت، ما را
13. به ره از دل پر آتش همه شب چراغ دارم
14. که دهد نسیم کویت، خبر از بهشت ما را
15. به دَرِ دگر چه پویم؟ سر و خاک بی نیازی
16. چو مراد دل برآمد، ز در کنشت، ما را
17. نظر از جمال دنیا نه به زهد بسته دارم
18. که به دیده می نماید، رخ قحبه زشت، ما را
19. نه به نخل طور دارم نه به سدره، التفاتی
20. که ازین میانه دهقان به کنار کشت، ما را
21. نبود حزین از آنم به زلال خضر ذوقی
22. که برات عمر باقی، به قدح نوشت ما را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده