غزل شمارۀ 111
1. سر خط تعلیم شد، شیوۀ استاد را
2. کلک کهن مشق من، تیشۀ فرهاد را
3. هر سر موی من است، این که به میدان عشق
4. سینه به نشتر دهد، دشنۀ فولاد را
5. بر رخ گلرنگ تو، منّت پیمانه نیست
6. غازه چه حاجت بود، حسن خداداد را؟
7. در چمن دلبری رشک بر و دوش تو
8. داده به آشفتگی، طرۀ شمشاد را
9. ناله به خونم تپید، دیده به حالم گریست
10. تا تو گشادی کمین، غمزۀ صیّاد را
11. حسن تو حیرت فزا، ناز تو پیمان گسل
12. از چه تسلّی کنم، خاطر ناشاد را
13. داد دهی بر طرف، رخصت فریاد نه
14. آه چه سازد کسی این همه بیداد را؟!
15. کرد مسخّرتو را، دقّت افکار من
16. رشته چه سان زد گره، بال پریزاد را؟
17. باز به آن کو رسد، مشت غبارم حزین
18. هست به هم الفتی، خاک من و باد را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده