غزل شمارۀ 150
1. عاشق مهجور، وصل دلستان بیند به خواب
2. دیدۀ محتاج، گنج شایگان بیند به خواب
3. بعد ازین چشم من آن سرو روان بیند به خواب
4. دیدۀ عاشق مگر بخت جوان بیند به خواب
5. دل کجا و طرّۀ نازک نهالان از کجا؟
6. مرغ بی بال و پر ما، آشیان بیند به خواب
7. مرگ عاشق گفتم او را مهربان سازد نشد
8. قمرى ما سرو او را سرگران بیند به خواب
9. دولت بیدار را در دیده ریزم خاک خشک
10. گر جبینم سجدۀ آن آستان بیند به خواب
11. مرگ هر کس در حقیقت نقش حال زندگی ست
12. هر چه کس بیند به بیداری،همان بیند به خواب
13. صبح محشر سرگران برخیزد از خواب لحد
14. گر شبی زاهد، خرابات مغان بیند به خواب
15. وصل از کف رفته را دیگر کجا یابی حزین ؟
16. در خزان بلبل بهار بی خزان بیند به خواب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده