غزل شمارۀ 151
1. کامم چشید هر چه نگاهش عتاب داشت
2. زخمم مكید تا دم شمشیر آب داشت
3. یک رخنه نیست بی گل داغی به سینه ام
4. در خانه چشم روزن من آفتاب داشت
5. می زد قدم به وادی وصف رخت، مگر
6. کامشب به کوچه، خامۀ ما ماهتاب داشت؟
7. زان پیشتر که چهره به می ارغوان کنی
8. داغت چو برگ لاله دلم را کباب داشت
9. غمگین نیم که لب نگشودی به پرسشم
10. این بی زبان کجا سر و برگ جواب داشت؟
11. حیرت هم از تحمّل دیدار عاجز است
12. از عارض تو، آینه چشم پرآب داشت
13. جان را پی نثار رخت شمع دیده ور
14. در آستین گریۀ پا در رکاب داشت
15. تا بود فکر خال و خطی در خیال من
16. هر نقطه ام چو نافۀ چین مشک ناب داشت
17. شد موج زن به قلزم اندیشه مطلعی
18. از بس که نبض خامۀ من اضطراب داشت
19. در میکشی نگار من از بس حجاب داشت
20. پیمانه در کفش عرق آفتاب داشت
21. دیشب به کوی او شدم از رشک بد گمان
22. رنگ شکستۀ عجبی ماهتاب داشت
23. زلفش به قتلم این همه بیرحم دل نبود
24. تا تیغ آه، جوهری از پیچ و تاب داشت
25. زان پیشتر که طرح شود نقش آب و گل
26. معمار عشق، خانۀ ما را خراب داشت
27. روزی که نقش دولتم از بوریا نشست
28. مخمل به چشم دولت بیدار خواب داشت
29. مخفی نماندی از نظر نکته سنج من
30. دیوان عمر اگر ورق انتخاب داشت
31. سردی رسیده می کند آتش طلب، حزین
32. سرمای زهد خشک، مرا بر شراب داشت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده