غزل شمارۀ 152
1. از سوز ناله ام ، دل جانان خبر نداشت
2. آن شاخ گل، ز مرغ خوش الحان خبر نداشت
3. بیهوده سینه بر در و بام قفس زدیم
4. صيّاد ما ز حال اسیران خبر نداشت
5. بر لب گذشت اگر چه به مستی حدیث زهد
6. امّا، دلِ ز توبه پشیمان، خبر نداشت
7. آیینه وار اگر نتپیدم، غریب نیست
8. از جلوۀ تو دیدۀ حیران خبر نداشت
9. شوریده را به زیر قدم خارو گل یکی ست
10. سیل از بلند و پست بیابان خبر نداشت
11. هرگز نمی گرفت کسی را حریف خویش
12. صبر من از تغافل جانان خبر نداشت
13. در موج خیز فتنه، حزين آرمیده ام
14. آب گهر ز شورش طوفان خبر نداشت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده