غزل شمارۀ 168
1. بر سر خود دهدم جا، خم پاکیزه سرشت
2. خاکم آن روز که در میکده خواهد شد خشت
3. بار دیگر کندش كاتب اقبال، رقم
4. هر چه بر صفحۀ ما، خامۀ تقدیر نوشت
5. همّتی بدرقه، ای پیر خرابات که باز
6. برد از کعبه ام آن زلف چلیپا به کنشت
7. تنگی خاطر و افسردگی، از یادم برد
8. سایۀ بید و طرب خیزی دشت و لب کشت
9. از کجا آب خورد سبزۀ خطّ لب یار؟
10. این طراوت نتوان یافت ز ریحان بهشت
11. دل به خار و خس مژگان، نم خونی می داد
12. آخر از سینۀ تفسیده ام این دانه برشت
13. دهر خنثی صفت افتاده، نه مرد، است نه زن
14. کار بس بوالعجب افتاده، نه زیبا و نه زشت
15. التفاتم نبود با سخن خویش حزین
16. کو دماغی که کنم بو، گل گلزار بهشت؟
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده