غزل شمارۀ 167
1. به باغ راه خزان و بهار نتوان بست
2. به روی بخت، در روزگار نتوان بست
3. کنار کشت چه خوش می سرود دهقانی
4. که سیل حادثه را، رهگذار نتوان بست
5. مگر کسی دهن شیشه وا کند ور نه
6. دهان شکوۀ ما در خمار نتوان بست
7. شکوفه رفت و قلندروش این کنایت گفت
8. که برگ تا نفشانند، بار نتوان بست
9. دمی ست نوبت ما بی بضاعتان ساقی
10. که عقد دختر رز در بهار نتوان بست
11. نمی توان به شب آتش نهفته داشت، حزین
12. نهان به زلف، دل داغدار نتوان بست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده