غزل شمارۀ 224
1. صدجان به حسرت سوختی، آهی ز جایی برنخاست
2. از دل شکستن های ما، هرگز صدایی برنخاست
3. نخلت کز اشک و آه من، نشو و نما آموخته
4. مانند این شمشاد بن، ز آب و هوایی برنخاست
5. در گلشنت باد صبا، کی می کند یادی ز ما؟
6. دیری ست کز راه وفا، آواز پایی بر نخاست
7. از آمد و رفت نفس، آگه نمی گردد کسی
8. زین کاروان بی خبر، بانگ درایی برنخاست
9. تمکینم از حرف سبک، لنگر نمی بازد حزین
10. کوهم ولی ز آواز کس، از من صدایی برنخاست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده