غزل شمارۀ 231
1. ما را تن ضعیف به زندان عالم است
2. این هم که زنده ایم ز دستان عالم است
3. از شورش جهان سر زلف حواس من
4. آشفته تر ز حال پریشان عالم است
5. کامش به غیر دانۀ دل آشنا نشد
6. مسور قناعتم، که سلیمان عالم است
7. ناموس روزگار به گردن گرفته است
8. سلطان غیرتم، که نگهبان عالم است
9. سودای عشق از سر ما کم نمی شود
10. زنجیر زلف، سلسله جنبان عالم است
11. از فیض خطّ و خال تو ای نازنین غزال
12. كلكم یکی ز مشک فروشان عالم است
13. هرگز مبند دل به فریب جهان حزین
14. دنیای سفله، دشمن مردان عالم است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده