غزل شمارۀ 232
1. حیرانی من محرم آن روی چو ماه است
2. این دیده چراغی ست که بی دود سیاه است
3. رونق ده حسن است فراوانی عاشق
4. آرایش رخسارۀ شه، گرد سپاه است
5. دل خانه تهی کرده ز خود، تا تو درآیی
6. چون حلقۀ در، دیدۀ ما چشم به راه است
7. شاید که اثر شانه زند، زلف اجابت
8. تا پارۀ دل در شکن طرّۀ آه است
9. تهمت به اجل بسته عبث مفتی ملّت
10. بر محضر جانبازی ما عشق گواه است
11. صیّاد مرا دیدۀ من حلقۀ دامی ست
12. مژگان تماشا نگهان، مهر گیاه است
13. جایی که دهد پیر مغان جام صبوحی
14. عذری ست تو را توبه، که بدتر ز گناه است
15. در دامن عزلت بشکن پای طلب را
16. غربال صفت عرصۀ گیتی همه چاه است
17. غم بار گشاید چو به سر وقت من آید
18. در ره گذرد هر که، دلم قافله گاه است
19. تلخی کش پیمانۀ مرد افکن عمرم
20. هر مو به تن خستۀ من مار سیاه است
21. چون شمع دل و دیده کدام است حزین را
22. چشم و دل عاشق همه اشک و همه آه است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده