غزل شمارۀ 237
1. کون و مکان به زیر نگین قناعت است
2. مور مرا به ملک سلیمان چه حاجت است
3. جوش گل است و شارع میخانه بسته نیست
4. صوفی، به خانقاه نشستن حماقت است
5. در پای خم سجود سحرگاهم آرزوست
6. برخیز ای حریف که هنگام طاعت است
7. زاهد، به آب تیغ گلو تر کن و ببین
8. کوثر کجا به لذّت شهد شهادت است
9. گلشن کسی به گوشۀ گلخن نمی دهد
10. رفتن به جنّت از سر کویت شناعت است
11. با خلق روزگار به شفقت مدار کرد
12. آری حزین خسته سزای ملامت است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده