غزل شمارۀ 244
1. چون صبح به بر، دیدۀ من پیرهنی داشت
2. در پرده مگر حسرت نازک بدنی داشت
3. آن فیض کجا رفت کز افشاندن زلفش
4. هر نافۀ داغم، به گریبان ختنی داشت؟
5. نگذاشت به کار دل صدپاره، درستی
6. آن عهد که با طرّۀ پیمان شکنی داشت
7. هر تار به راهی رود از زلف حواسم
8. جمعيّت احباب، پریشان شدنی داشت
9. در جیب گریبان، گل چاکی نفشاندم
10. تا سینه ام از غنچۀ پیکان چمنی داشت
11. چشم از غم محرومی دیدار چه می کرد
12. گر فرصت یک ره، مژه بر هم زدنی داشت؟
13. از ضعف رسا، خانه نشینیم وگرنه
14. دیوانۀ ما هرگذری، انجمنی داشت
15. بودش سخن از حسرت آب دم تیغت
16. در پیش تو آن روز که زخمم دهنی داشت
17. از شوق تو دل خانه به دوش است وگرنه
18. در کوی غم، آواره ما هم وطنی داشت
19. بیکار نیارست کند دست مرا مرگ
20. بستد ز گریبان و به چاک کفنی داشت
21. عمری ست حزین از نظرت رفت و نگفتی
22. درگاه صنم خانۀ ما، برهمنی داشت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده