غزل شمارۀ 253
1. می به بزم ما امشب، از رمیده هوشان است
2. نی ز بی نواییها، کوچۀ خموشان است
3. رگ چو شمع می سوزد، در تنم ز تشنه لبی
4. آب سرد تیغی کو، خون گرم جوشان است
5. چشم مست اگر باشد، زهد پارسایی کیست؟
6. کفر زلف اگر خواهد، دل ز دین فروشان است
7. تار اگر برید از چنگ، محتسب زیانی نیست
8. گوش پرده سنجان را هر رگی خروشان است
9. رایگان حزین ندهی، عهد نوبهاران را
10. در چمن قدح بستان، گل ز باده نوشان است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده