غزل شمارۀ 252
1. در شب شیب، گرانتر شده خوابی که مراست
2. شد جوان، غفلت ایّام شبابی که مراست
3. ناصح، افسانه چه سازد به تن آسانی من
4. نشتر افگار شود، از رگ خوابی که مراست
5. زهر ناکامی جاوید چکاند به لبم
6. با لب شهد فروشان شکرابی که مراست
7. عذر تقصیر همان به که کنم خاموشی
8. حجّت آرای سؤال است جوابی که مراست
9. چون شرر سختی ایّام مرا کرده اسیر
10. در ته سنگ بود، پای شتابی که مراست
11. کوثر و دوزخ نسیه ست مرا نقد چو شمع
12. از دل و دیده بود، آتش و آبی که مراست
13. عیش شیرین من از دیدۀ اختر شور است
14. اشک تلخ است، درین بزم شرابی که مراست
15. ایمن از کاوش دهرم که چه خواهد کردن
16. تیشه بایستی دیوار خرابی که مراست
17. به هوس گردن تسلیم نتایم از عشق
18. نکشیده ست سر از بحر، حبابی که مراست
19. گرچه لاغر بدنم، شیر نیستان من است
20. از تف عشق، دل پر تب و تابی که مراست
21. گردنم کج به تمنّای می از تاک نشد
22. جز تراویدۀ دل نیست، شرابی که مراست
23. به طراوت ز لب خشک تراود سخنم
24. تشنه سیراب برآید ز سرابی که مراست
25. معنی از لفظ تنک مایه نگردد راضی
26. تا نجنبد قلم راست حسابی که مراست
27. پنبۀ عقل گر از گوش برآری شنوی
28. شور مجنون ز دل خانه خرابی که مراست
29. رقصد افلاک به بانگ دل سی پارۀ من
30. ناسخ حكم زبور است کتابی که مراست
31. فکرت آنجا که سوار است، پیاده ست سپهر
32. نرسد دست مه نو به رکابی که مراست
33. حرز آسودگی از شور جنون دارد عقل
34. شهر آباد شد از حال خرابی که مراست
35. عيب من گر نبود سوختگی، می باید
36. لب می نوش تو را لخت کبابی که مراست
37. خون روان است حزین از رگ تار نفسم
38. دارد از پارۀ دل رخنه، ربابی که مراست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده