غزل شمارۀ 261
1. رسوا شدۀ عشق تو را چاره نکو نیست
2. چاک جگر صبح سزاوار رفو نیست
3. الوان نعم مائدۀ عشق کشیده ست
4. آن زهر کدام است که ما را به گلونیست؟
5. در بیعت پیران خرابات فتوح است
6. خالی بود آن دست که در دست سبو نیست
7. از برگ و بر عاریت آزرده دماغم
8. گر رنگ بود با گل این باغچه، بو نیست
9. از گرد و غبار هوس، اندام فرو شوی
10. فرداست که این آب سبک سیر به جو نیست
11. این بادۀ پر زور که پیمانۀ دل راست
12. در حوصلۀ طاقت هر جام و سبو نیست
13. ای خضر بیا جرعه ای از جام حزین کش
14. این شیرۀ جان است به هر چشمه و جو نیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده