غزل شمارۀ 263
1. فرسوده ز نعمت شده دندان به دهانت
2. لیک از گله یک روز نیاسود، زبانت
3. فرصت، که به دست تو متاع سره ای بود
4. تیری ست که جسته ست ز آغوش کمانت
5. در باغ هوس، نخل تمنّا چه نشانی؟
6. برخاست ز جا از همه سو، باد خزانت
7. از ریگ روان بیش بود چاه درین راه
8. سرکش مشو ای نفس، که دادند عنانت
9. بیغولۀ دنیا نبود جای نشستن
10. شد سدّ ره ای سست قدم، سنگ نشانت
11. صوفی، ز سلوک تو چه حاصل که نگردید
12. تقوا بلد راه خرابات مغانت
13. رنجت شود آسودگی دولت جاوید
14. گر عشق ستاند، زغم سود و زیانت
15. ای سرو چمان، سایه ز من باز نگیری
16. پرورده ام از ناز میان دل و جانت
17. پیمان محبّت مگسل ز آنکه قدیم است
18. پیوند رگ جان من و موی میانت
19. بخرام فروهشته به بر طرّۀ پرچین
20. ای چشم تماشای دو عالم نگرانت
21. خم شد قدم از بار دل خود نه ز پیری
22. یارب نکشد بار دل پیر و جوانت
23. ترسم که رسایی نکند پایۀ بختم
24. ای مایۀ اقبال، بلند است مکانت
25. زان جام نگه کی رسدم باده گساری؟
26. جایی که سپهر است ز خونابه کشانت
27. از داغ دل من چه خبر داشته باشی؟
28. ای آنکه به دامن ز شراب است نشانت
29. ما را هوس بوسه دهد، لب به گزیدن
30. شیرین دهنانند ز خمیازه کشانت
31. آتش نفسی، داغ دلی، چون تو حزین نیست
32. تأثیر کند در جگر سنگ فغانت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده