غزل شمارۀ 352
1. دلم که شاهد امّید، در کنار ندید
2. جبین صبح شب تار انتظار ندید
3. در آفتاب قیامت به سر چگونه برد
4. کسی که سایۀ آن سرو پایدار ندید؟
5. دلم که بوی گلش بر دماغ بود گران
6. چه فتنه ها که در آن زلف تابدار ندید
7. شمرده زد نفس خویش هر که در عالم
8. چو صبح، آینۀ خاطرش غبار ندید
9. حزین، به بلبل آواره زآشیان رحم است
10. که در خزان ز چمن رفت و نوبهار ندید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده