غزل شمارۀ 364
1. اگر نسیم نباشد که زلف بگشاید؟
2. به عاشقان رخ معشوق را که بنماید؟
3. ز شمع، شب نشود روز، قدر وقت بدان
4. طلوع شعشعۀ آفتاب می باید
5. معاشران به نشاط بهار، خنده زنید
6. مجال نیست که گل ساغری بپیماید
7. به دست کوتهم آن طرّۀ رسا نفتاد
8. چه شد که پرچم آهم به عرش می ساید
9. به بانگ بر بط و می بادۀ مغانه بکش
10. که واعظ نفس افسرده، ژاژ می خاید
11. رسد چو دور به زاهد، قدح برافشانید
12. پیاله گر نکشد، دامنی بیالاید
13. دلم ز غنچۀ پیکان او شکفت حزین
14. خوشا دلی که ز فیضش دلی بیاساید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده