غزل شمارۀ 376
1. یاد وصلی که دل از هجر خبردار نبود
2. در میان این تن ویران شده دیوار نبود
3. حسن در پیرهن عشق تجلّی می کرد
4. پردۂ دیده حجاب رخ دیدار نبود
5. داشت جا، فاخته در جامۀ یکتایی سرو
6. طوق گردن به گلو، حلقۀ زنّار نبود
7. لیلی پرده نشین اینهمه دیوانه نداشت
8. يوسف مصر سراسر رو بازار نبود
9. دیدۀ احول ادراک نمی دید دویی
10. در میان من و یار، اسم من و یار نبود
11. شمع من پیرهنی جز پر پروانه نداشت
12. کار بر سوختگان اینهمه دشوار نبود
13. بلبل از غنچۀ منقار، به دامن گل داشت
14. خار اندیشه به پیراهن گلزار نبود
15. شب که می زد رقم این تازه غزل، خامه حزین
16. مستیی بود رگش را، که خبردار نبود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده